تنها

خاطرات
روزگار من

من با تمام وجودم باور دارم که خيال به آنچه در روزگار گذشته داشتم از درد زمان اکنون نميکاهد بلکه بر درد آن ميافزايد ،

من اين را مي‌دانم که روزي در زمان که کودک بودم ، کودک بودن را فراموش کردم تا باور داشته باشم که زنده هستم

من اين را درک مي‌کنم که فردا روزي نخواهد بود که امروز داشتم و روزي نخواهد بود که مي‌خواستم و تجسم مي‌کردم

ولي‌ من همين هستم که تقدير بر دامنم من نهاد ، آري من انساني‌ با ديواري از يادگاري‌ها که تقسيم با خاطرات زندگي‌ کردم

من مردي بودم که گل را احساس و آب را ميخواند ولي‌ هيچگاه فرياد نزد آسمانش ابريست و خانه بر آب ساخته است

سلام بر فردا و خدانگهدار امروز

که من مردي بودم که چشم به آسمان و سلام در دست و فردا را در پس ابري که باراني خواهد بود مي‌ديدي و باز بر آن مي‌خنديد

+نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:عکس,ساعت11:33توسط رامین عقل آرا |
برای تفکر

همه روزه روزه داری، همه شب نماز کردن            همه ساله حج نموده،سفرحجاز کردن

 

شب جمعه ها نخفــتن،به خدای راز گفتن             ز وجود بی نیازش، طـــلب نیاز کــردن

 

به مساجد معابد، همه اعتــــکاف جستن             زمناهی و ملاهی ،همه احتزار کردن

 

ز مدینه تا کعبه ،سر و پا برهــــنه رفتــــن             دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

 

به خدای که هیچ یک را،ثمره انقدر نباشد             که به روی نا امیدی، در بسته باز کردن

+نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:شعر,ساعت11:29توسط رامین عقل آرا |